هفت انتظار ما از رزیدنت اویل اویل 7
- پنجشنبه, ۴ فوریه ۲۰۱۶، ۱۲:۱۹ ق.ظ
هنوز هم یادم هست؛ روزهایی که در ویدئوکلوپ محل، ساعتها میایستادیم و بازی کردن بچههای بزرگتر را میدیدیم. بازی ترسناکی که بعدها متوجه شدیم نامش «رزیدنت اویل» است. از یاد نمیبرم شبهایی که از ترس تایرنت و مستر ایکس، خواب به چشمانم نمیآمد و تا صبح به سقف زل میزدم. اما من و امثال من، با رزیدنت اویل بزرگ شدیم. دنیای این فرنچایز به بخشی از تخیلمان تبدیل شد. چند سال بعد، باز هم شبها به سقف زل میزدم اما اینبار نه از ترس که از ذوق خیالپردازیهایم در دنیای این بازی شگفتانگیز.
اکنون سالها از آن زمان میگذرد و ما تبدیل به نسلی شدیم که کودکی و نوجوانیمان را مدیون بازیهای ریشهداری همچون رزیدنت اویل هستیم. به همین دلیل است که در قبال آن احساس مسئولیت میکنیم و خودمان را مالک این سری میدانیم. رزیدنت اویلی که برای ما بیش از یک بازی رایانهای بود. ترسها، امیدها، رویاها، آرمانها و ارزشهایمان در کنار آن و تحت تاثیر آن شکل گرفت. پس باید به خودمان حق بدهیم که از کپکام و توسعهدهندگان این سری انتظار داشته باشیم. انتظار داشته باشیم که حق خاطراتمان را به جای آورند. انتظار داشته باشیم که افتضاحهایی مثل «عملیات راکون سیتی» و «رزیدنت اویل 6″» را به خوردمان ندهند؛ عناوینی که وقت بازی کردنشان، اشک در چشمانمان حلقه زد؛ چرا که پرپر شدن رویاها و خاطرات کودکیمان را به چشم میدیدیم.
سپردن توسعه بازی به دست بازیسازان عاشق رزیدنت اویل
همه مشکلات از جایی شروع شد که رزیدنت اویل از دستان نابغهای به نام میکامی خارج شد. کسی که خودش این سری را خلق کرده و عاشقانه دوستش داشت. بازگشت دوباره میکامی رویایی است دست نیافتنی اما حداقل انتظارمان این است که ساخت شماره هفتم بدست کسانی بیفتد که علاوه بر دانش فنی و خلاقیت، از عاشقان و طرفداران رزیدنت اویل باشند. کسانی که برای طراحی هر قسمت، هر معما و هر آیتم آن، اشتیاق و عشق به این سری را در خود حس کنند. تا وقتی چنین اتفاقی رخ ندهد، نمیتوان به هیچ رزیدنت اویلی امید بست. و بد نیست یاداوری کنم که استودیوی 343 که بازی «هیلو 4» را ساخت و مسئول ساخت بازی بعدی همین سری هم هست، غالبا از افرادی تشکیل شده که دقیقا همین خصوصیت را دارند. قبل از اینکه بازیساز باشند، گیمر و عاشق هیلو هستند. پس چنین چیزی کاملا دستیافتنی خواهد بود.

سختتر شدن بازی
رزیدنت اویل به سختی معروف بود. سختی وحشتناکی نداشت اما هر کسی هم نمیتوانست به راحتی آن را تمام کند. هیچ وقت یادم نمیرود که یک نیمروز تمام، شماره دوم را بدون سیو کردن تا آخر رفتم اما برای مبارزه با غول آخر بازی، آیتم بازیابی سلامتی به اندازه کافی نداشتم و…! بازی هم با بیرحمی تمام، ما را به نقطه شروع برگرداند. رزیدنت اویل با کسی شوخی نداشت. اگر مدیریت منابع نداشتی، بازی را در همان اوایل باخته بودی اما خودت متوجه نمیشدی. اگر درست آیتم جمع نمیکردی، بازی در نقاط کلیدی مچت را میگرفت و نمیگذاشت جلوتر بروی. اگر ترکیب مناسبی از فرار و حمله را اجرا نمیکردی، از جایی به بعد پیشروی غیرممکن میشد. اما در شمارههای اخیر، دیگر خبری از این سختی نیست و تنها دلیل این اتفاق، طمع کپکام برای سود بیشتر بوده است. مسلم است که یک بازی سخت و نیازمند فکر و استراتژی، فروش کمتری نسبت به یک بازی نسبتا آسان دارد. زمانی بود که مهارت یک نفر در رزیدنت اویل به قدری نادر بود که آن افراد از بزرگان ویدئوکلوپها به شمار میآمدند اما حالا دیگر خبری از آن روزها نیست. حالا هر کسی بالاخره میتواند یک رزیدنت اویل مدرن را به پایان برساند.
بیشتر شدن معماها
این مورد بزرگترین ضعف نسخههای اخیر بوده است. رزیدنت اویل را همه به معماها و گشتن گوشه و کنار دنیایش میشناختند. جستجو به امید پیدا کردن یک جواهر که خودش راه رسیدن به مهرهای بود که به همراه چند مهره دیگر، کلید یک درب را در اختیار بازیکن قرار میداد. از این دست معماها در این سری به بهترین شکل وجود داشت و به یک استاندارد تبدیل شده بود. همینها باعث شده بود چندین و چند بار یک منطقه را با اهداف مختلف بگردید و به آنها سر بزنید. ممکن بود دری در ابتدای بازی بسته باشد و در یک سوم پایانی بازی، کلید آن را بدست آورید. معمای جعبه موسیقی هنوز هم اشک را در چشمان به جنبش وامیدارد. ما یک رزیدنت اویل تو در تو و پر از معما میخواهیم. نه یک بازی ساده و سر راست که چالش برانگیزترین قسمت آن، کشتن تعداد معینی از دشمنان باشد.
بازگشت عناصر قدیمی
این مورد بزرگترین خواستهی طرفداران است. نیاز به بازگشت چیزهای کوچکی که روح رزیدنت اویل را تشکیل میدادند. چیزهای به ظاهر کوچک که تنها حذف آنها نشان داد تا چه اندازه اهمیت داشتند. ماشینهای تایپ برای سیو کردن که خود نیاز به جوهر تایپ داشتند؛ صندوقهای موجود در نقاط مختلف که تکمیل کننده سیستم Inventory بازی بود؛ اتاقهای امنی که میتوانستیم با خیال راحت در آنها به مغز و دستمان استراحت دهیم؛ انیمیشنهای باز شدن دربها که همیشه با استرس اینکه پشت آن درها چه چیزی انتظارمان را میکشد، همراه بود؛ سیستم کرفتینگ ساده اما به شدت لذت بخش بازی؛ مخفی کردن سلاحها و آیتمهای جذابی که حتی ممکن بود هیچ وقت آنها را پیدا نکنید؛ بازگشت دوربین سینمایی و استاتیک و چندین و چند مورد کوچک دیگر. این موارد هر کدام به غنای بازی کمک زیادی کرده بود. هر کدام شخصیت خاص خود را داشت. مثلا دربها. دربهای نسخههای اولیه با پیشرفت در بازی پیشرفت میکردند و از دربهای ساده چوبی، به دربهای پیچیده فلزی و الکترونیکی تبدیل میشدند. ضمن اینکه انیمیشنهای باز شدن دربها در عین حال که استرس خاصی داشتند، برای بازیکن آرامش خاصی نیز به همراه میآوردند. بازگشت چنین جزئیاتی میتواند دوباره آن روح کلاسیک را به رزیدنت اویل بازگرداند.
خلق یک شخصیت با پرستیژ
وقت آن است که یک شخصیت جدید و باپرستیژ به رزیدنت اویل اضافه شود. هنوز توسعه دهندگان نتوانستهاند شخصیتی در حد کریس و لئون خلق کنند. از طرفی این دو شخصیت نیز کم کم دچار تکرار شدهاند و با این تفاسیر، نیاز به خلق شخصیتهای جدید و خوب احساس میشود. شخصیتهایی که به معنای واقعی شخصیت باشند و نه تیپ. یعنی آن اتفاقی که در رزیدنت اویل 5 با شخصیت جدید «استلا» و در 6 با «جیک» افتاد مجددا تکرار نشود. رزیدنتاویل یک قهرمان یا یک ضدقهرمان جدید و ماندگار میخواهد. البته نباید انتظار داشت سیری که طی چندین سال و در چندین بازی برای لئون، کریس، کلیر و… طی شد، در یک نسخه برای شخصیتهای جدید طی شود اما رزیدنت اویل 7 فرصت خوبی است برای معرفی یک قهرمان جدید. قهرمانی که بتواند بار این سری را در نسخههای بعدی به دوش بکشد. یک قهرمان کاریزماتیک که از همان اول بزنبهادر و حرفهای نباشد اما در طی داستان بتواند ارزشهایش را ثابت کند. آیا سازندگان میتوانند چنین کار سخت و پرمخاطرهای را انجام دهند؟ اصلا جرات چنین ریسکی در آنها هست؟! باید منتظر ماند و دید.
بازگشت به جو و لوکشینهای کلاسیک
نسخههای اولیه رزیدنت اویل، جو خاص و منحصر به فردی داشتند. قصر اسپنسر و خیابانهای راکون سیتی، هر کدام برای خود شخصیت داشتند. پس از نسخه چهارم که اتفاقات بازی به اروپا رفت، تیمهای مختلف سازنده رزیدنت اویل، لوکیشنهای بسیار بسیار متفاوتی را برای ایجاد تنوع در بازی طراحی کردند اما هیچ کدام از این مکانها، آن شخصیت خاص قبل را نداشتند. نه روستایی در اسپانیا، نه افریقا و نه حتی اروپای شرقی، هیچ کدام نتوانستند آن حس قدم زدن در عمارت قدیمی اسپنسر را به ما منتقل کنند. جو خاص و مرموزی که در راکون سیتی و ساختمان مرکزی استارز حاکم بود، دیگر هیچ گاه تکرار نشد. حال نوبت آن است که دوباره به همان فضاها برگردیم. البته منظورم جو کلی حاکم بر مکانهاست و نه بازسازی عینی آنها.
یک پایان با شکوه برای کل سری
فکر میکنم که پس از انتشار این همه نسخه مختلف برای این سری، نیاز به یک پایان بزرگ و باشکوه برای رزیدنت اویل احساس میشود. تکلیف تعدادی از شخصیتها باید یکبار برای همیشه روشن شود. شاید باید در نقاط کلیدی داستان، یکی دو تا از شخصیتهای بسیار محبوب رزیدنت اویل، با اتفاقی تراژدیک و حماسی، جان خود را از دست بدهد. یک پایان بزرگ و حتی یک مرگ تکان دهنده، گاها خیلی بیشتر از اتفاقات دیگر میتواند یک فرنچایز را نجات دهد. رزیدنت اویل شایسته چنین پایان بزرگ و باشکوهی است. پس از آن نیز میتوان سری را با اتفاقات جدید و شخصیتهای خوبی که در کنار شخصیتهای قدیمی شکل گرفتهاند، ادامه داد. لیون، کلیر، کریس، جیل و… همانطور که شاهد شروع سفرشان در دنیای رزیدنت اویل بودند، نیاز به پایانی برای ماجراجوییهای خود دارند.
منبع: www.revil4.blog.ir